loading...
کلبه عشق
لایو بازدید : 8 سه شنبه 16 مهر 1392 نظرات (0)
امروز ساعت ۱۱ اومدم دفتر . آخه ساعت ۱۰ باید اداره کار امضا میزدم . قبلشم رفتم بانک پولی که این ماه پس انداز کرده بودیمو گذاشتم تو حساب  خوشحالم آخه ماه قبل که ماه اول بود تو دفتر جدید همینقدر درآوردیم که قسطا و کرایه و خرج رفت و آمد و خوراکمونو بدیم ولی این ماه تونستیم پس اندازم بکنیم

رضا الان سر کلاسه زبان تخصصیه . تا ۳ کلاس داره .کاش عصر بیاد دفتر دلم براش تنگیده . ولی بهش نمیگم آخه قول دادم باهاش همکاری کنم تا راحت به درساش برسه 

دیروز عصر یکی از کلاساشو پیچوند اومد دفتر با یه مشتری قرار داشت . منم دعواش کردم که دیگه اینکارو نکن خوب درسات واجبترن  شب زودتر رفتیم که پلاک طلارو بالاخره بگیریمش ولی باززززززم نبودش .  این سومین بار بود که میرفتیم واسه تحویلش. رضا زنگ زد دعواش کرد گفت فردا بیاین.. منکه دیگه نمیرم . بعدشم باهم رفتیم ساندویچ خوردیمو هرکی رفت خونشون.

دیشب بعد از ۱ سال به یاد قدیما باهم چت کردیم .  خیلی حال داد کلی خندیدیم و یاد خیلی چیزا افتادیم واقعا چه روزایی بود. بیشتر شبا باهم چت میکردیم و من زودی خوابم میگرفت میرفتم 

گفته بودم که تو عروسی دوستم دستبند سرویسمو گم کردم؟ خوب آخه گشاد بود واسم منم توی یکی از حلقه هاش بسته بودمش . آخر شب دیدم نیستش هرچی گشتیم نبود که نبود . خلاصه بیخیالش شدیم. الانم آقا رضا چند روزه حلقشو گم کرده . البته میگه تو خونست ولی هرجارو میگردیم نیست

خداکنه پیدا بشه حیفه ..

دیگه باید برم خونه . تا بعد...

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 44
  • بازدید کلی : 588